استحیاء از حیاء و شرم است و حیاء از صفات حمیده و اخلاق پسندیده است و اخبار در فضیلت آن بسیار است:
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
«الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ، وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّة»
(حیاء از ایمان و ایمان در بهشت است)
«الْحَیَاءُ وَ الْعَفَافُ وَ الْعِیُّ مِنَ الْإِیمَانِ.»
(حیاء و پاکدامنى و خوددارى از سخنى که نمیداند، از ایمان است) و نیز فرمود
«الْحَیَاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ »
(حیاء و ایمان قرین یکدیگرند اگر یکى از آنها برود دیگرى هم دنبالش میرود) و نیز فرمود
«لا ایمان لمن لا حیاء له»
(براى کسى که حیاء ندارد ایمان نیست)
و مراد از حیاء شرمندگى از ارتکاب چیزى است که شرعا و عقلا یا عرفا مذموم و زشت باشد و امّا از چیزى که قبح و زشتى نداشته باشد مانند سؤال از امور دینى و بیان حق و نحو اینها، خجلت و حیاء مورد ندارد، و خجلت در چنین موارد حماقت است نه حیاء چنانچه از پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود
«الحیاء حیاء ان : حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل»
(حیاء بر دو قسم است: حیاء عقل و حیاء حماقت، حیاء عقل حیائى است که از روى دانش باشد و حیاء حماقت حیائى است که از روى جهل باشد)
و حیاء در مورد خداوند مانند سایر صفات انفعالى بمعنى صدور آثار آنست زیرا تأثر براى خداوند محال است چون ذات مقدس او محل حوادث و عوارض و تأثرات واقع نمیشود و اینکه خداوند در این آیه میفرماید خداوند حیاء نمی کند از مثال زدن به پشه یا چیزهاى دیگر مانند عنکبوت و سگ و خر و نحو اینها که در آیات دیگر است چون آیه کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً «6» و آیه کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً «1» و آیه کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ «2» و غیر اینها، براى اینست که این امثال براى بیان حقایق است و استحیاء از بیان حقایق جهل و حمق است چنانچه گذشت و فرق بین حیاء و استحیاء اینست که حیاء بر آن حالت نفسانى باطنى اطلاق میشود و استحیاء عبارت از آثار ظاهرى حیاء است که در خارج ظاهر میشود و کلمه «ما» در «مثلا ما» را بعضى از مفسرین زائد و براى تأکید گرفتهاند ولى در مقام خود ثابت شده (چنانچه در مقدمه تفسیر آلاء الرحمن بیان نموده) که در قرآن کلمه زائده نیست حتى کاف در لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ «3» ولاء در لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ «4» و بعضى گفتهاند ما نکره بمعنى شیء و بعوضه بیان و تفسیر آنست یعنى خداوند حیاء نمیکند از اینکه مثل بزند بچیزى که آن چیز پشه باشد و فراء گفته ما یعنى ما بین یعنى خداوند امتناع نکند که مثل زند از ما بین بعوضه در صغر تا آنچه بالاى آن باشد و بعضى آن را ابهامیّه دانستهاند مانند «لامر ما جدع قصیر انفه» یعنى هر مثلى که باشد و حق اینست که ما براى تأکید مثل است یعنى خداوند حیاء نمیکند از مثل زدن چه آن مثل پشه باشد یا بالاتر از آن باشد و در «فما فوقها» دو احتمال برده میشود یکى فوقیت در کوچکى و پستى یعنى کمتر از بعوضه، و دیگر فوقیت در بزرگى و معناى دوم اقرب است زیرا بعوضه حد اقل مثال شمرده شده و بعوضه بمعنى صغار البقّ یعنى پشههاى ریز است
اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص: 479
درباره این سایت